Thursday, October 05, 2006

من و عمه و دختر عمه

من عماد هستم اين داستان مربوط ميشه به 4 سال پيش. داستان از اينجا شروع شد كه من با پسر عمم تابستون ميرفتيم استخر. از استخر كه برميگشتيم چند ساعتي با دختر عمه ( نازي ) و پسر عمه تنها بوديم. و چون وقتي ميرسيديم ميبايست دوش ميگرفتيم پيش ميومد كه كنجكاوي دختر عمم كه اون وقت 1 سال از من كوچيكتر بود و واداره كه سعي كنه بعضي وقتا چيزهاي رو كه نبايد ببينه رو ببينه و بشنوه. خلاصه همين كارا توجه منو به اون جلب كرد .در ضمن اينم بگم كه يه دختره كاملاً معمولي و گنده دماغ بود ! القصه من ديگه داشتم سعي ميكردم كه يه راهي باز كنم و يه جورايي با خانم بخوابم. توجه بيش از اندازه من به نازي باعث شد كه عمم سر نخ دستش بياد و شروع كنه كه نزاره من و نازي تنها بمونيم و من فرصتي پيدا نكنم كه هدفمو عملي كنم راستي اينم بگم كه شوهر عمم كه مرد بسيار آقا و قابل احترامي بود 4 سال قبلش فوت كرده بود و خود عمم تو كف بود. يه روز در كمال تعجب وقتي خونه عمم بودم و بعد از استخر پسر عمم رفته بود كلاس من هم داشتم استراحت ميكردم و عمم ميدونست كه بيدارم و دختر عمم هم حمام بود شروع كرد به بهانه هاي مختلف در حمام را بازو بسته كردن و ابتدا دختر عمم غرغر يكرد و خودشو يه جوري ميپوشوند كه مامانش نبينتش من هم از تو اتاق كه در نيمه باز بود به حمام اشراف داشتم و دفعه دوم كه عمم در حمامو باز كرد دختر عمم متوجه شد كه من دارم ديدش ميزنم و در كمال هوشياري سعي ميكرد كه نشون بده منو نديده و به بهانه اينكه مامانش نبينتش بيشتر خودشو به من نشون بده. براي جلوگيري از طولاني شدن از وصف اينكه چجوري و كجا فاكتور ميگيرم. خلاصه من بي خبر از اينكه عمه چي تو سرش ه دخترش فكر ميكردم اما بعد از اينكه نازي اومد بيرون و عم كفت كه نازي بايد بري خونه همسايه براي اينكه من ميخوام برم بيرون و نميخوام اگه عماد رفت بيرون تنها بمونينازي رو دك كرد. من هم بلند شدم و شاكي از دست عمم كه چرا نميزاره ما با هم تنها بمونيم شروع كردم كه حاضر شم برم خونه و در كمال تعجب ديدم كه عمه نميخواد بره بيرون اينو كه فهميدم شروع كردم به دست دست كردن كه عمم اومد تو اتاق با سيني چاي يه مقدار كه از درو ديوار حرف زد گفت راستي عماد ميخواستم يه چيزي بهت بگم ولي روم نميشه منم گفتم كه اين حرف چيه و تو فكر بودم كه چي ميخواد بگه شروع كرد كه دخترا قبل از ازدواج نميتونن با پسر دوست بشن و تنها بمونن چون خطر ناكه و مثل آتيشو پنبه هستن و بخاطر اينكه دخترا تو اون مواقع احساساتي ميشن و دست خودشون نيست كه به فكر بكارتشون باشن امكان داره مشكل سار بشه و گفت كه تو برادر زاده من هستي و ميدوني كه چقدر دوستت دارو و از اين داستانا... و شروع كرد با من ابراز محبت كردن و نوازش سرو كلم منم كه اصلا تصور نميكردم كه چي تو كلش هي سرخو سفيد ميشدم كه احساس كردم داره غير طبيعي اين كارو انجام ميده و داستان فراي از احساسات فاميلي هست خلاصه من هم که اصلا تو این وادی نبودم که به عمم چشمی داشته باشم توجهم جلب شد که ببینم داستان چیه آخه حقیقتش قیافه بدی نداشت و هیکل تغریبا درشتی داشت و من چون اصلا به فکر نبودم که باهاش سکس داشته باشم به دید خریداری بهش نگاه نکرده بودم. خلاصه دیدم عمهه از نوازش کردن ما دست بردار نیست و توجهش به برامدگی شلوارم جلب شده . من هم برای اینکه جادرو براش هموار کنم که اگه چیزی تو ذهنش هست بتونه عملی کنه خیلی علنی سعی کردم که چای عماد کوچیکرو عوض کنم که فکر کنه میخوام ملوم نشه ولی هدفم این بود که کاملا بفهمه بعد ما دستمو بردم رو شلوارم چون جین بود و تنگ خیلی به سختی این کارو انجام میشد که یه دفه دستشو گذاشت رو شلوارم و گفت خجالت نکش عزیزم این یه مسئله طبیی هست که یه ÷سر تو سنو سال تو وقتی یه زن لمسش میکنه احساس لذتش مشهود باشه (البته خبر نداشت که اولین نفر نیست که میخواد با من بخوابه)و شروع با مالوندن کرد. و یه لب داغ از من گرفت که تا بحال هیچ کدوم از دوست دخترام با این شهوت از من لب نگرفته بود شروع کرد با در آوردن تیشرت و بعد شلوارم من هم همزمان که داشتم ازش لب میگرفتم سینهاشو میمالیدم و آروم دستمو بردم زیر ÷یراهنش و با فشار سینشو چنگ میزدم پیرهنشو که در آوردم و شروع به خوردن سینهاش کردم اه از نهادش برخواست و مدام خودشو بیشتر به من فشار میداد من هم که لذت بردنشو میدیدم دستامو بیکار نزاشتم و از ساق پاش تا خط شرتشو نوازش میکردم و برای اینکه بیشتر حشریش کنم چنگ میزدم شلوار و شورت منو با هم از پام دراورد و وقتی کیر کاملا استوار منو دید گفت که 4 ساله که مزه کیر نچشیدم و با لحن کاملا حشری کننده ای گفت که وقتی کاوه (شوهرش) میگفت بخور با اکراه این کارو براش میکردم و حالا میفهمم که باید بیشتر قدرشو میدونستم و در همین حال به شدت کیرمو میمالید و با دستش که خیص کرده بود برام جغ میزد و شروع کرد به خوردن. من از ساک زدن فوق الاده لذت میبرم ولی امکان نداره که آبم بیاد و اون از این حالت من خوشش اومده بود و بعدها گفت که چون وقتی برای کاوه ساک میزده اون زود آبش میومده و تو دهنش میریخته اون دوست نداشته که براش ساک بزنه. من هم بیکار نبوده و خوب سینهاشو مالیدم که سرخ شده بود. بلند شد و گفت عماد بیا مال منو بخور دارم میمیرم انقدر خودم برای خودم زدم . من هم شروع کردم با ولع کامل براش خوردم اینم بگم که خانوم کس وکونشو خوب تمیز کردهبود و مشخصا چند وقتی بود که منتظر این لحضه مونده بود وقتی با ننگشت میکردم تو کسش احساس کردم که کاملا تنگه و اون هم از شدت لذت داشت فریاد میزد که کیر . کیر میخوام بیا بیا من هم کیرمو دادم دستش که یه مقدار بخوره و خوب که خیس ش کرد شروع کرده به مالیدن رم کسش که شروع به لرزیدن کرد و منو محکم به خودش فشار میداد. گفتم مسکه ارضا شدی میخای بعدا ادامه بدیم که گفت نه بکن تو من هم که حسابی حشری شده بودم و پیروز مندانه بهش نگاه میکردم شروع به کردن کردم اون هم کون منو با قدرت به خودش فشار میداد و با ضربات تحریک کننده منو میزد که این کارش باعث میشد من با تمام قدرت کیرمو تا ته بکنم تو کسش کم کم حالتش تغییر کرد و نلههاش وآه کشیدناش به نعره های زیبا از ته دل تبدیل شد و گفت دارم میام بکن محکم بکن بککککککککککککککککککنننننننننننننننن ننننن و مرتب با کونم ضربه میزد و کتف و بازوهامو میخورد و چنگ مینداخت من هم خودمو نگه داشته بودم که وقتی اون داره به ارگاسم میرسه آبمو بریزم رو سینهاش که یه دفعه دیدم داره به خودش میپیچه من هم 2 3 فش تلمبه توپ زدم و همینکه میخواستم بکشم بیرون محکم منو به خودش فشار داد که باعث شد همه آبم بریزه تو یه مقدار که حالم سر جاش اومد احساس سنگینی یه نگاه رو خودم کردم برگشتم دیدم نازی پشتمه و از لای در داره مارو نگاه میکنه .از چوروک جلوی شلوار کنفیش کاملا مشخص بود که خوب خودشو مالونده. یه دفه عمه خودشو از زیر من کشید کنار که ببینه من به چی نگاه م یکنم و وقتی عمم دید که نازی داره ماره نگاه میکنه و از چهرش مشخصه که مدت زیادی هست که مشغول نظاره ما هست به شدت خجالت کشید و شروع کرد به گریه کردن و شروع کرد داد زدن سر نازی که دختره خیره مگه من به تو نگفتم که بمون تا بیام دنبالت و... وقتی دید که نازی داره با تمسخر نگاهش میکنه سرخ شده بود و نمیدونست چیکار کنه. نازی بهش گفت برای چی باید بالا میموندم برای اینکه مثلا با عماد تنها نمونم که آتیشو پنبه کنار هم نباشن یا اینکه باید میموندم که جارو برای مامانم خالی کنم که به معاشقش با برادر زادش بپردازه .من دیدم که اگه بیشتر ساکت بمونم این دو تا دعواشون میشه و من از یه لذت حسابی میوفتم به همین خاطر با بهانه اینکه برم خودمو بشورم رفتم به سمت دستشویی و به نازی اشاره کردم که بیاد دنبالم نازی هم که به شدت از حرکت مامانش دلخور بود بدون خجالت کشیدن از اینکه من لختم اومد .من هم یدفه برگشتم و دستو انداختم دور کمرش و بخودم فشارش دادم و شروع کردم لب گرفتن اونهم چون بشدت حشری بود هیچ مقاومتی نکرد و با لبی داغ جوابمو داد من آروم بهش گفتم ک نازی جان مامانت 4 ساله که تنهاست و با هیچ کس نبوده طبیعی هست که نیاز داشته باشه و نتونه که خودشو کنترل کنه و در همین هین تاپشو از تنش در آوردم و چون فضا مقداری سنگین بود سعی میکردم روحیه اونهارو تغییر بدم وبا ولع تمام شروع کردم به خوردن سینه هاش و بعد از اینکه سوتینشو در آوردم و میخواستم ببرمش تو اتاقی که عمم بود خجالت میکشید و از اومدن به اونجا امتناع میکرد من هم که دیدم اینجوریه یه مقدار پر سرو صدا تر به کارم ادامه دادم که تو همین حال عمم از اتاقش اومد بیرون و دید که من بالا تنه نازی رو لخت کردم و دارم ازش لب میگیرم و با دستم هم کپلاشو آبلمبو میکنم یه جونی از ته دل گفت و اومد کنار ما و شروع به لب گرفتن 3 تای کردیم خوب که همو دست مالی کردیم و نازی هم حسابی حشری شده بود و خجالتو کنار گذاشته بود دستشو گذاشت رو کیر من و شروع به زدن کرد من هم دکمه شلوارشو باز کردم و با کمک عمه زیپشو کشیدیم پائین . همین که شلوارش اومد پائین و از کنار شورتش کپلای سفیدش نمایان شد عمم یه دست نوازشی به کون نازی کشید و با لحن حشری کننده ای جونی گفت که کم مونده بود آبم بیاد !!! من رفتم پشت نازی .کیرمو از پشت چسبوندم بهش .از بالا شروع کردم به دست مالی و لیسیدنش که از شدت شهوت کم مونده بود از هوش بره عمم هم بیکار نموند و از جلو کس نازی رو میمالید و دستاشو انداخته بود دوره خودش .من هم نازی رو به جلو رو همم خابوندم و امین که شرتشو از پاش در آوردم کیرمو محکم چند بار لای چاک باسنش کشیدم که با عث شد اون برگرده کیرمو بکنه تو دهنش و با نگهدتشتن کسش جولو مامانش تلویحا بهش بفهمونه که بخور. عمه هم با ولع و حرس تمام خواستش رو اجابت کرد و افتاد به جون کس نازی دختر عزیزش نازی هم فقط کیر منو گاز نمیزد و مثل یه گشنه کا از خوردن هات داگ لذت میبره هر جوری که فکر میکرد به خودش و من بیشتر حال میده کیر منو میخورد. چون نازی از جلو بسته بود برای اینکه بتونه لذت ببره به عمم گفتم کرم بیار . یه مقدار کرم زدم به کون نازی و انگشت عممو به سمت کون دختر عزیزش هدایت کردم . به محض اینکه اینکه عمم در هین خوردن کوس نازی انگشتشو کرتو کونش و چند بار عقب جلو کرد نازی کیر منو تا ته کر تو دهنش و بدنش به لرزه افتاد که هم من و هم عمم متوجه ارضا شدنش شدیم و برای اینکه لذتشو کامل کرده باشیم به پشت خوابوندیمش و همه بدنشو براش دست مالی و لیس مالی کردیم که همین کار باعث شد اون دوباره سره حال بیاد و شروع به مالیدن کیر من و کوس مامانش کنه .یه دفه عمم بلند شد و گفت من دیگه تحمل ندارم کیر میخوام .عمه به پشت خوابید من کیرمو دادم نازی برام خورد که شق بشه و گذاشتم دم کس عمم و شروع به کردنش کردم نازی هم پهاشو دور مامانش باز کرده بود و ضمن اینکه عمه داشت کسشو میخورد و با انگشت سوراخ کونشو برای جا کردن کیر بزرگ من آماده میکرد نازی هم از من لب میگرفت و آ ه ه ه ه ه ه های حشری کننده ای تحویل میداد که یه دفه در گوش من گفت دیگه بسشه من کیر میخوام من هم چند تا محکم تو کس عمم کردم که احساس کردم داره ارضا میشه نتونستم خودمم کنترل کنم به نازی گفتم دوره بعد تا بخواد آبم بیاد همش مال تو عمم داشت اربده میکشید و کس نازی رو میخور و 2 تا از انگشتاش تو کون نازی بود و زبونشو میکرد تو کس نازی من هم پند تا ضربه به کون نازی زدم و سینهاشو میخورده و هم زمان با قدرت تمام کس عمرو براش جر میدادم به عمم گفتم آبم داره میاد میخوام هر سه با هم بیایم باز هم یه مقدار خودمو کنترل کردم که اونها هم به آستانه ارضاعشون برسن کیرمو کشیدم بیرون و آبمو رو صورت نازی و کس عمم ریختم نازی هم که آب من ریخت رو صورتش با گرمای آب کیر و زبونی که تو کسش احساس میکرد و 3 تا انگشت مامانش داشت از شدت لذت میلرزید که اونهم به وسیله مالوندن کسش و لیسیدن مامانش دوباره ارضا شدو آب منو رو سینه‌هاش میمالید . بعد از اینکه آب من اومد و هر 3 ارضا شدیم دیکه توانی برای من نمونده بود. از طرفی هم احساس میکردم که دیگه باید سرو کله پسر عمم پیدا بشه که نوازش نازی منو از تو حال خودم بیرون اورد و مگفت که من کیر میخوام این بار هم همش مال مامانم شد به من چیزی نرسید یه نگاهی به عمم کردمعمم گفت که راست میگه تشنگی من نذاشت به نازی چیزی برسه. گفتم من هم خیلی میخوام ولی میترسم که مانی بیاد و همه چیز خراب بشه . عمم گفت که نگران نباش من با مانی تو خیابون قرار میزارم که منو ببره خرید شما هم با هم حالتونو بکنید فقط باید قول بدید که اگه تونستم مانی رو دست به سر کنم و بیام خونه به من هم حال بدید . ما هم که از کون شانس بهمون رو اورده بود و میخواستیم با هم تنها باشیم قبول کردیم.آخه هر چی باشه اون یه زن و مادر نازی بود و به هر ترتیب اونقدری که منو نازی میتونستیم از با هم بودن تنهای در کنار هم لذت ببریم با وجود اون این امکان رو نداشتیم. خلاصه عمم حظر شد و اومد یه لب ازمون گرفت و یه انگولکی هم به جفتمون کرد زمانی که داشت رو÷ لبشو میزد که از در بره بیرون گفت این مانی زمانی هم که باباش زنده بود همیشه مزاحم سکس ما بود و خنده کنان سفارش میکرد که نازی هنوز دختره مراقب باشید. همین که در بسته شد نازی دوید سمت من و با اشتهایی وصف ناشدنی شروع به لب گرفتن و مالیدن کسش به رون من شد .با توجه به اینکه آب من چند بار اومده بود ولی با اون شدت که نازی لبامو میک میزد کیرم راست شد و بهش گفتم که بخور اون هم اول یه تف زد و شروع کرد با دست برام زدن و بعد تمام کیرمو کرد تو دهنش من فقط پهن زمین بودم و حسابی خودمو در اختیارش گذاشته بودم که هر کاری که میخواد با من بکنه و از کیرم لذت ببره و اون خوب میدونست که فقط الان میتونه منو آنچنان نرم در کنار خودش احساس کنه.بعد گفت که بیا بکن من هم به صورت داگ استایل خوابوندمش و یه مقدار کرم به کیر وکون اون مالیدم و خیلی آروک کیرمو گذاشتم دم کونش و شروع به فشار دادن کردم.عمم کارشو خوب انجام داده بود و حسابی کونشو نرم کرده بود .وقتی کیرم تقریبا تا نصفه رفته بود تو نازی از ته دل آه ه ه ه ه ه میکشید و میگفت جوووووووووووونن نمیدونی چقد دوست داشتم زیرت باشم نمیدونی چقدر میخواستم که کیرتو تو وجودم احساس کنم بکن بکن منو بکن جرم بده لعنتی میخوام درد کیرتو بکشم میخوام با دردم احساس کنم که چیزی رو که میخواستم به دست اوردم من هم با شنیدن این حرفا با تمام توانم کونشو میگائیدم چوری که سرش با ته تخت میورد و صدای جیر جیر تخت با ناله های اون هم آهنگ شده بود.خودشو به جهت عکس من تکون میداد میگفت میخوام ته دلو سر کیرتو احساس کنه آه آه آه جون وقتی مامانم بود نمیتونستم بگم کیر میخوام نمیتونستم بکر منو بگا نمیتونستم بگم تصمیم گرفتم بهت کس بدم. اینو که گفت کیف کردم و آروم شدت کردنمو کم کردم و بیشتر شروع کردم پشت و سینه های قشنگشو مالیدن و لیس زدن بدنش که گفت من میخوام کسمو پاره کنی نه بخاطر پاره شدن فقط بخاطر اینکه خیلی وقتا بعد از سرک کشیدن تو دوش گرفتن ماها و دریا رفتن با شما به یادت کسمو مالیدم میخوام کیرتو به کسم برسونم . بهش گفتم مطمئنی گفت انقدری که مطمئنم الان روزه من باز هم به نوازش و ملایمت ادامه میدادم که گفت نه میخوام مردونه پردمو بزنب نمیخوام درد بهم غلبه کنه پردشو بزن و بی وقفه منو بکن. من هم که دیدم اینجوری دوست داره از اونجای که خودم هم تو فانتزی هام این مدل سکسو دوست داشتم با 2 تا ضربه جانانه به کپلاش که صدای اوفشو در آورد لای کونشو باز کردم و از پشت یه توف تو کس خیصش کردم و با قدرت چرخوندمش به حالت داغ و کمی وحشیانه یه لب ازش گرفتم و در گوشش با یه لحنی که اونو بیشتر حشری کرد بهش گفتم میخوام بکنمت یه جوری که بگی بسه آروم تر یه جوری که از شدت لذت به فکر این نباشی که شب باید گشاد گشاد راه بری اون هم که پر رو تر از من بود خیره خیره گفت از کمر میندازمت شبم وادارت میکنم با مانی منو ببرید بیرون بیرونم یه کاری باحات میکنم که از شق درد بمیری. و بلند شد کیرمو گرفت و شروع به خوردن کرد میگفت نمیخوام کسم با کیر نیمه خوابیده پاره بشه میخوام پردمو بکنی میخوام خونو رو تمام کیرت ببینم. من حم به قدرت یه باره خوابوندمش و پاهاشو تا جای که داشت جر میخورد باز کردم و چند تا ضربه برای تحریک بیشترش با داخل روناش زدم کیرم مالیدم رو کسش و یه دفه کردم تو و شروع به تلمبه زدن کردم.نفسش به شماره افتاده بود و به شدت ناله میکرد وقتی کیرم میومد بیرون منتظر خون بودم ولی با کمال تعجب متوجه شدیم که خانم حلقویه بحش که گفتم خیالش راحت شد البته درسته که با عشق میخواست که من پردشو بزنم ولی از آیندش وحراس داشت اینو که شنید انگار جون تازه بهش دادن دستاشو دور دستای من حلقه کرد و مثل اهرم بهش تکیه میکرد و خودشو در جهت عکس من میکوبید بهم انقدری کیرم میرفت تو که خودم تعجب کرده بودم یه دختر برای بار اول چجوری میتونه تحمل کنه که تمتم رحمش برای بار اول پر بشه .یه تف رو کسش کردم و شروع کردم چوچولشو مالیدن چند تا که با فشار براش زدم و رو کسشو مالیدم ارضا شد و یه جوری منو بغل کرد که من به یه تکون آبم اومد همین که اومدم بریزم رو شکمش صورتشو داد جلو و تمام آبم ریخت رو صورتش و سینه هاش و شروع کرد کیر منو خوردن و مک زدنی که گردش منی رو تو کمرم احساس میکردم بهش گفتم تو خیلی حشری تر از اونی هستی که فکر میکردم گفت انقد که فیلم سوپر دیدمو کسی منو نکرده همش جم شده تو کسم که میخواد بترکه یه مقدار که آروم شد گفت بزار زنگ بزنم ببینم مامانم کجاست عمه بهش گفت که ما داریم خرید میکنیم و تا نیم ساعت دیگه مییایم خونه نازی که گوشی رو قط کرد گفت که مامان نتونسته مانی رو بپیچونه و دارن میان ولی ما وقت داریم که یه دوش سریع بگیریم. تو حمام هم نازی یه بار دیگه برام ساک زد و خودشم باز حشری شد بهش گفتم دوشتو بگیر بریم بیرون لباس بپوشیم که اگه کسی اومد متوجه داستان نشه اگه فرصت بود تا اونا بیان برات خوب کستو میخورم که یه بار دیگه ارضا بشی گفت آره اینجوری بهتره و حولشو پوشید و گفت زود بیا و یه دستی به کیرم کشید و رفت بیرون منم زود خودمو جمو جور کردم رفتم سریع موهامو خشک کردم که اگه مانی اینا رسیدن متوجه حمام کردن جوفتمون نشن و رفتم تو اتاق نازی که مشرف به حیاط بود همین که داخل شدم دیدم لباس تنش کرده موهاشو با حوله بسته و روی راحتی تو اتاقش دامنوشو داده بالا و شورتشم کشیده کنار و داره برای خوردن من کسشو آماده میکنه.00.

Sunday, September 03, 2006

سکس با ندا

داستان به چند روز پيش بر ميگرده عموي من يه منزل مسكوني داره كه اونو اجاره ميده به دانشجويان كه قشر بسيار محترمي هستند، از دار دنيا فقط يه دختر يه ساله داره كه من واسش ميميرم و اكثر روزها هم به خواطر دختر عموي كوچولوم خونشونم البته اينو عرض كنم كه زن عموي بنده ، خالم ميشه و يهو فكر بدي به سرتون نزنهچند روز پيش عموم بهم گفت كه بريم منزلي كه اجاره داده مثل اينكه واسه كولر جان يه اتفاقي افتاده و بايد پوشالاش رو هم عوض كنهوقتي به در خونه رسيديم عموم زنگ زد و يهو از پشت اف اف يكي با صداي بسيار نازي گفت بله ، من بسيار از اين صدا خوشم اومد چون صدا مربوط به يه جنس مخالف كه من واسش ميميرم بود بعد از اين كه عموم خودشو معرفي كرد خانوم خانوما دررو باز كرد، من به اتفاق عمو جان وارد خانه شديم كه يهو يه مردي بلند قد و اخمو جلو اومد و شروع كرد به احوالپرسي با عموم من هم از فرصت استفاده كردمو يه ديد كوچولويي به اطراف از جمله اشپزخانه انداختم چيز زيادي معلوم نبود كه يهو يكي از اين ور اشپزخانه رفت به اون طرف يه موجود واقعا زيبا با اينكه اونو يه لحظه ديدم ولي واقعا از اون جيگرا بود يهو متوجه شدم مرده داره باهام احوالپرسي ميكنه كه سريع رومو به طرفش برگردوندمبعد با عمو به طرف كولر رفتيم و شروع به باز كردن دريچه ها كرديم من از هر فرصتي براي ديد زدن اشپزخونه استفاده ميكردمولي چيز زيادي نميديدم حدود يه ربع شد كه داشتيم با كولر ور ميرفتيم كه يهو در اشپزخانه باز شد و ديدم يه دختر حدودا 18 ،19 ساله ازش اومد بيرون و داره با يه سيني پر از شربت به طرف ما مياد با اينكه چادر پوشيده بود ولي سينه ها معلوم بودن من كه نميخواستم نگاه كنم ولي اقا شيطونه كه خيلي كارش درسته مگه ميذاشت نگاه نكنم وقتي كاملا نزديك رسيد رو به عموم كردو گفت سلام اقاي كياني ، شرمنده كه هميشه بايد مزاحمتون بشيم ، يهو از كار افتاد ، اقا فرزاد ( كه فهميدم اسم مرده است ) اصلا به اين فكرا نيستن ،اينه كه مزاحم شما شديممن هم تو دلم گفتم اخي جيگرتو بخورم خودم واست درستش ميكنمكه يهو عموم جواب داد چيزيش نيست فقط تسمه اش پاره شدهكه الان ميره ميگيره و پوشالهاش رو هم كه عوض كنه ديگه حالا حالا ها كار ميكنه من تو دلم گفتم عزيزم شربتو بده بخوريم كه يهو رو به من كردو گفت سلام حال شما خوبه پسر اقاي محمدی هستين بفرمايين شربت كه من فقط گفتم مرسي و شربتو برداشتمو يكي هم عموم برداشت بعد عموم به من گفت كه تا پيچ زير كولر رو باز ميكني تا ابها خالي بشه من تسمه ميخرم و مياممن هم شروع به كار شدمكولر پشت پنجره ، رو به روي تلويزيون قرار داشت اقا فرزاد كه با همه سر جنگ داشتن اصلا مثل اينكه توي اين دنيا نبودن و اقا داشتن تكرار فيلم نرگس رو ميديدن دختره كه هنوز اسمشو نميدونستم به طرف فرزاد رفت وگفت داداشي ميخوري ، كه اقا فرزاد فرمودن نه ايدا ممنون(فهميدم اسم دختره نداست و خواهر و برادرن)من هم كه ديگه كارم تمام شده بود و ميخواستم يه سركي هم بكشميه يا الله بلند گفتم و وارد اتاق شدم كه ديدم مجيد از جاش بلند شد و تعارف كرد و من هم رفتم و شروع به ديدن فيلم كرديم كه از شانس بد من ديگه داشت تموم ميشد و شروع به صحبت كرديمابتدا شروع به معرفي خودم كردم و گفتم كه تو دانشگاه ازاد ميبد(پاريس كوچولو) در رشته كامپيوتر مشغول به درس خواندن هستم كه يهو گفت چه جالب كه اونها هم هر دو در رشته زبان انگليسي در دانشگاه ازاد ميبد مشغول به تحصيل هستن گفتم ترم تابستان گرفتيد كه گفت اره كه يهو ندا خانم هم به جمع ما ملحق شدن در اين حين فرمودند شما كامپييوتر ميخونين كه بنده با كمال ميل فرمودم بله گفت چه شانسي در به در دنبال يه (مهندس) ميگشتيم اخه مودمم از كار افتاده و نميتونم به اينترنت وصل بشم ميتونين واسم درستش كنيدمن هم گفتم اگه بتونم چشمكه يهو ندا خانوم از جاش بلند شد و به اطاق روبه رو اشاره كرد و من هم از جام بلند شدم و به طرف اطاق حركت كردم بعد از روشن كردن كامپيوتر چون ديدم با اسم كاربري نداست فهميدم كه بيشتر ندا با كامپييوتر ورميره و شروع كردم درايور مودم رودوباره نصب كردن كه يهو يه فكري به مغزم رسيد و شروع كردمبه گشتن در درايوها كه يهو به پوشه اويزون رسيدم وقتي پوشه رو باز كردم ديدم 94 داستان از سايت اويزون اونجاست باورم نميشد كه يهو ديدم ندا با فرزاد وارد اطاق شدند من هم خيلي خونسرد پوشه رو بستم كه ندا گفت اميدي هست و من هم شروع به تست كردن مودم شدم و گفتم تمام شد در بست در اختيار شما كه فرزاد گفت من وقتي پشت كامپييوتر ميشينم سرم به شدت درد ميگيره و ندا با كامپيوتر كار ميكنه من هم فهميدم كه دانلود ها كار ايدا خانومه كه يهو زنگ خونه به صدا درومد مثل اينكه عموم برگشته بود ، فرزاد گفت من در رو باز ميكنمو رفت كه درو باز كنه و من و ندا خانومو تنها گذاشت ندا رو به من كردو گفت شما هم با اينترنت كار ميكنيدمنم كه تازه نگام به پاهاش افتاده بود باورم نميشد يه دختر اينقدر پاهاش خوشكل باشه يه لاك صورتي كم رنگ به ناخن هاي پاش زده بود نمي خواستم زياد به پاهاش نگاه كنم ولي اقا شيطونه كه خيلي كارش درسته نمي گذاشتچون ميدونستم اهل داستان خوندنه و اونم از نوع سكسي ، گفتم اگه يه روز كافي نت نرم ديوونه ميشم ، گفت بيشتر روي چه موضوعاتي كار ميكنيد ، گفتم زياد روي موضوع خاصي متمركز نميشم ، چت ، موزيك،وبلاگ،ولي بيشتر داستان هاي اينترنتي رو ميخونم كه يهو جا خورد فكر كنم فهميد داستان هاي رو كامپيوترشو ديدميه نگاه به بيرون اطاق انداخت و بعد پرسيد بيشتر موضوع داستان هاتون چيه منم كه منظورشو فهميدمگفتم از همو نهايي كه روي كامپيوترتان هست بيچاره رنگ صورتش قرمز شد ، كه عموم داد زد احسان بيا منم ادرس ميلمو روي كاغذ نوشتم و گفتم ندا خانوم اگه دوباره كامپيوترتون مشكل پيدا كرد اين ايدي منه و رفتم پيش عموم بعد از اينكه كارمون تموم شد توي راه از عموم پرسدم عمو اين دو تا زن و شوهرن كه عموم جواب داد نه مثل اينكه خواهر و برادرن ، بازم دوباره اقا شيطونه اومد سراغم يه چند روزي از اين ماجرا گذشت منم ديگه داشتم
ندا رو فراموش ميكردم ، يه روز تو كافي نت offهامو چك ميكردم كه يهو يه ديدم يه ايدي جديدي به نام neda_ ....واسم آف گذاشته بود كه يهو ياد ندا افتادم وقتي آفو خوندم نوشته بود***** اي كاش قلب ادمها در چهره هاشون بوداين قدر ميخواستم جاي ما دخترا باشي تا ببينم ميتوني يه روز زندگي كني ، هر كي ميبيندت ميخواد ازت سوء استفاده كنه با همه نميتوني حرف بزني اگه يكم پا هات بلغزه ميگن اين دختره ديگه به درد نمي خوره ، اگه تلفن زنگ بزنه و كسي حرف نزنه ميگن حتما با تو كار داشت چطور شما پسرا هر كاري ميكنيد باهر كي بيرون ميريد اگه يه شب هم خونه نياين هيچ كس ككش هم نميگزه بابا ما هم دل داريم واسه همينه كه بهترين تفريحمون چت كردنه و داستان خوندن حالا فهميدي چرا اون داستان ها رو دانلود كرده بودم *****يه كم كه فكر كردم ديدم عين حقيقته ما پسرا بايد به پسر بودنمون افتخار كنيمواسش نوشتم ندا جان شما درست ميگين اينايي كه ميگينو همه قبول دارن شايد 99 درصد از اينا مربوط به ما پسرا باشه اگه يواشكي داستان هاتونو ديدم معذرت ميخواهم و شماره موبايلم رو نوشتم و نوشتم هر كجا نياز به يه دوست داشتين در خدمتميه چند ساعت گذشت موبايلم شروع به زنگ زدن كرد وقتي جواب دادم ديدم صداي يه دختره گفتم شما گفت به همين زودي منو فراموش كردي مگه نميخواستي با من دوست بشي چون مامانم نزديكم بود از خونه رفتم بيرون و گفتم ندا خانوم شماييد گفت نكنه منتظر كسي ديگه هستي گفتم كي بهتر از شما گفت ادرسو كه بلدي بيا كارت دارم ديگه دوست شدنم اين سختي ها رو داره ، گفتم اي به چشم و راه افتادم وقتي رسيدم و شروع كردم به زنگ زدن يه چند دقيقه اي گذشت كسي در رو باز نكرد دوباره زنگ زدم بازم كسي درو باز نكرد فهميدم سر كاريه ؛ گفتم چي فكر ميكرديمو چي شد به قول محسن يگانه كه خيلي كارش درسته( تو پادگانه جفت چشات كه جفت پا زدم بي معرفت) و سرمو بر گردوندم كه برم يهو ديدم جلوي روم ايستاده و داره ميخنده گفت يه جفت پا بزن ببينم و در رو باز كرد و گفت بفرماييد داخل منم داخل شدم و ندا درو بست گفتم ندا خانوم فكر كردم سر كاريه كه روشو كرد به طرفمو گفت اين شماهاييد كه همه رو سر كار ميذارين فهميدم از پسرا خيلي شاكيه گفتم ميشه بگين چرا اين قدر نسبت به پسرا شاكي هستيد گفت برو بشين تا واست بگم من هم نشستم اونم همون جوري با مانتو و روسري كنارم نشست گفت چند تا از داستان هاي آويزون رو خوندي گفتم تقريبا همشو گفت فكر ميكني چند تاش راسته گفتم اونش ديگه با خداست گفت چند تاش نوشته بود بعد از كار كردن رو مخ دختره...،اخرش طرف خر شد....،چون ديدم قبول نميكنه به زور متوسل شدم...،وقتي تو چت بفهمن دختري سريع شماره تلفن ميدن ..، شما پسرا ما رو چي تصور كردين يه ..كه ديگه ادامه ندادمنم كه ديدم اوضاع قمر در عقربه گفتم ببينين ايدا خانوم همه كه مثل هم نيستن ، گفت همه مثل هم نيستن خود تو واسه چي اينجاييمنم گفتم خودتون گفتين كه باهام كار دارين ، گفت درسته ميخواستم يه كم باهات حرف بزنم ، گفتم ميشه بگيد راجع به چه موضوعيگفت به نظر تو من چجور دختري هستم منم گفتم يه دختره معمولي مثل دختراي ديگه چطور مگه گفت من قبلا ازدواج كردم و ازدواجم يه سال بيشتر طول نكشيد گفت شوهرم يه انسان بي احساس معتاد بود يه روز كه با چند تا از دوستاش تو خونه مشغول كشيدن زهر ماري بودن يكي از دوستاش بهش گفت كه اگه اونها رو با زنش كه من باشم يه روز تو خونه تنها بزاره حاضرن زهر ماري يه هفتشو تامين كنند كه شوهرش با كمال خونسردي گفت بايد ترياك دو هفتشو تامين كنند و داشتن سر مدت زمانش بحث ميكردن كه اون از خونه اومده بيرون و توسط پدر و مادرش و برادرش طلاقش رو گرفته و براي اينكه از اين فكر بياد بيرون شروع به ادامه تحصيل كرده يه كم اشك از چشاش جاري شدو دستاشو گرفت روي صورتش و ديدم ارام داره گريه ميكنه فهميدم كارش اين بوده كه ميخواسته با من دردودل كنه منم بلند شدم و رفتم نزديكش نشستم و گفتم هر چه ميخواد بشه،بشه يهو اروم گرفتمش تو بغل كه يهو به خودش اومد فكر كرد كه ميخوام بهش تجاوزكنم و تقلا كرد از دستام فرار كنه كه بهش گفتم نترس كارت ندارم اين قدر بي وجدان نيستم كه از ضعف ديگري سوء استفاده كنم سرمو گذاشتم رو شونش گفتم ميفهمم چه حسي داري ولي دختر دنيا كه به اخر نرسيده هم خوشكلي و هم مهربون خيلي ها حاضرن به خواطرت سر بشكونن يكيشم من اگه گفتم ميخوام باهات دوست بشم نمي خواستم ازت سوء استفاده كنم ميتوني امتحانم كني از حالا هم هر كاري داشتي ميتوني روم حساب كني و از جام بلند شدم و به طرف در حركت كردم تا دستگيره رو گرفتم تا درو باز كنم گفت ، گفتي ميتونم روت حساب كنم گفتم اره گفت مثل نازنین و المیرا يهو فهميدم ادرس ميلي كه بهش دادم ادرس ميلي است كه من داستان نازنین و المیرا و واسه سايت اويزون فرستادم گفتم بابا تو ديگه كي هستي و برگشتم و دوباره بغلش كردم اين بار خودش دستاشو دور سرم حلقه كرد گفتم فرزاد كجاست گفت تا 5 كلاس داره و شروع كردم به گرفتن لب ازش و ندا هم ميخنديد گفتم چرا ميخندي گفت فكر كنم داستان بعدي داستان ماست گفتم حتما و شروع كردم به خوردن گوشاش يه كم گازم ميگرفتم ، گفت اجازه بده لباسم رو بيرون بيارمو شروع به دراوردن لباساش كرد و من هم تماشا ميكردم رو سري رو خودم باز كردم موهاي بلند مشكي مانتورو كه از تنش بيرون اورد يه دختر خوشكل كمر باريك با سينه هاي نسبتا بزرگ با يه تاپ زرشكي كه قسمت بالايي رو با نخ بسته بود من به پشت سرش رفتم موهاشو گرفتم و شروع به بازي كردن با اونها شدم گفتم برو يه شونه بيار يكم تعجب كرد ، گفتم برو ديگه كه رفت يه شونه اوردمنم ندا رو رو مبل نشوندم و سرشو گذاشتم روي پام و شروع به شونه كردن موهاش شدم كمكم ديدم داره خيلي از اين كارم خوشش مياد بعد شروع به ليس زدن صورتش كردم هي ميگفت نكن تو رو خدا قل قلكم ميشه دستم رو از تاپ به داخل فرو كردم به سوتين كه رسيدم شروع به ماليدن سينه ها كردم ديدم رنگش داره كم كم تيره ميشه يكي از سينه ها رو گرفتم و از سوتين بيرون اوردم تاپ رو هم بيرون اوردن و شروع به مكيدن شديد سينه سمت راستش شدم كه يهو از جا پريد و گفت چه خبرته ، منم كه تو حال خودم نبودم شروع به مكيدن اون يكي سينه شدم ايدا هي خودشو به طرف عقب ميكشيد منم بيشتر مك ميزدم بيخود نيست كه نوزادها اين جور سينه ماماناشونو ميمكن بعد به سراغ ناف رفتم و شروع به مكيدن كردم در حين مكيدن گاز هم ميگرفتم كه ندا از اين كارم خيلي خوشش اومده بود و بعد شروع به ليس زدن شكمش كردم به پشت خوابوندمش و شروع به ماساژ دادن پشتش كردم از اين كارم هم خيلي خوشش اومد بعد اونو بر گردوندم و شروع به بيرون اوردن شلوارش شدم كردم سرشو برگردوند مثل اينكه خجالت ميكشيد شلوارشو تا زانوهاش پايين كشيدم يه شورت زرشكي پاش بود وقتي دستمو رو شرتش گذاشتم يه تكوني خورد منم شورتشو از پاش اروم اروم بيرون اوردم يه كس كوچيك پر از مو من واسه موهاش ميمردم و شروع به ليس زدن كس ندا كردم با هر ليس من صداش بلند تر ميشد نميدونم چقدر اين كسو ليس ميزدم و گاز ميگرفتم كه يهو ندا گفت اگه يه كم ديگه ليس بزني خودمو خيس ميكنم و من هم بلند شدم و شروع به ماليدن سوراخ كون ندا كردم كه ندا گفت به اين يكي دست نزن منم بيخيال شدم حالا ديگه نوبت ندا بود خودش اينو فهميد بلند شد اول لباسم رو بيرون اورد و شروع به بيرون اوردن شلوارم كرد شلوارم كه بيرون اومد كيرم از زير شرتم پيدا شد كه يهو سريع ندا شورتم رو پايين كشيد همين كه كيرمو ديد يه كم جا خورد گفت پسر بيا بي خيال شيم سايزش به من نميخوره من هم گفتم هر جور راحتي كه گفت حالا يه كاريش ميكنيم و با دستش كيرمو گرفت گفت حتما الان ميخواهي واست ساك بزنم گفتم هر جور راحتي اگه بزني ممنون ميشم كه ايدا سر كيرمو كرد تو دهنشو يواش شروع به ساك زدن كرد نميدونيد چقدر حال ميداد يه چند دقيقه كه گذشت ديدم سرعتش دو برابر شد يهو كيرمو از دهنش بيرون اوردو گفت همشو بكن تو كسم سريع منم ندا رو رو مبل خوابوندم و يه كم از اب دهنم رو به كيرم ماليدم و سر كيرمو گذاشتم جلوي كس ندا و يه كم فشار دادم كه ندا گفت يواش باشهگفتم خودت گفتي سريع منم يواش يواش كيرمو وارد كس ندا ميكردم هر چي بيشتر كيرم وارد ميشد كيرم بيشتر داغ ميشدندا ديگه داشت صداش خيلي بلند ميشد منم شروع به عقب و جلو كردن كيرم كردمو يهو كيرم رو تا ته تو كس ندا كردم كه ندا يه اخ بلندي كشيدو گفت مرسي راحتم كردي و شروع به عقب جلو كردن كردم كس ندا ديگه داشت كمكم گشاد ميشد منم تا ابم ميخواست بياد كيرمو بيرون مياوردم انگشت شصتمو روي سوراخ كون ندا گذاشتم كه ندا گفت مثل اينكه كونو خيلي دوست داري گفتم اره ولي اگه دردت مياد بيخيال گفت اگه يواش بكني و تا ته نكني يه كاري واست ميكنم منم گفتم مرسي و شروع كردم سوراخ كونشو با انگشت كوچيكم باز كردن بعد ديدم ندا هم داره حال ميكنه سرعت انگشتمو زياد كردم ندا گفت بكن ديگه منم كيرمو گذاشتم روي سوراخ كون ندا واقعا سر كيرم براي ورود به اون سوراخ تنگ خيلي كلفت بود فشارمو زياد كردم يه كم از سر كيرم وارد كون ندا شد ندا سريع خودشو عقب كشيد و سر كيرم از كون ندا بيرون اومد گفت پسر خيلي درد داره ها منم گفتم اولش يه كم درد داره بعد خوب ميشه و دوباره كارمو تكرار كردم اينبار تا نصف كيرم داخل كون ندا شد كه ندا دستشو اورد و كيرمو گرفت تا بيشتر وارد كونش نشه چون واقعا درد ميكشيد گفتم ندا اگه ميخواي راحت بشي بزار باقي كيرمو سريع وارد كنم گفت مطمئني گفتم اجازه بده و با يك فشار كيرمو تا ته تو كون ندا كردم كه از جا پريد ولي سريع واسش عادي شد حدود 2 دقيقه اصلا كيرمو تكون ندادم تا بعد شروع به عقب و جلو كردن كيرم كردم چون كون ايدا واقعا تنگ بود چيزي حدود 5 دقيقه طول كشيد كه ديدم دارم منفجر ميشم گفتم ندا ابمو چيكار كنم گفت همشو بريز تو كونم كه يهو ابم اومد و ندا سريع پاهاشو جمع كرد من كيرمو از كون ندا بيرون اوردم و حدود نيم ساعت تو بغلش خوابيدم

Saturday, August 12, 2006

من و منشي شركت

داستاني كه مي خوام براتون تعريف كنم كاملا واقعي هست و براي خود من اتفاق افتاده . من در يكي از شركتهاي دولتي كار مي كنم كه تو اداره يك منشي خيلي خوشكل كار مي كنه . يادمه اولين باري كه ديده بودمش اصلا خجالت مي كشيدم تو روش نيگا كنم ديگه چه برسه به اينكه... درباره ش فكر كنم . همون ابتدا درباره ش تحقيق كردم بچه ها گفتن كه طلاق گرفته و الان با پدر و مادرش زندگي مي كنه . بدجوري تو راگوزم خورده بود . واقعا دوستش داشتم و همش به اون فكر مي كردم . مدتها بود تو كفش بودم تا اينكه يه روز بهم زنگ و گفت چند تا عكس منظره مي خواد كه پروژه خودش رو تزئين كنه . منم هر چي عكس منظره و گل و گياه داشتم جمع كردم و گذاشتم كه بهش بدم يه دفعه يه فكر عجيبي به سرم زد دو تا عكس سكسي خيلي قشنگ رو انتخاب كردم و گذاشتم لاي اون عكسها . و همه عكسها رو باهم گذاشتم روي يك ديسكت و بهش دادم . هر چند سعي كردم خودم رو عادي نشون بدم نتونستم خيلي ترسيده بودم . روز بعد اول صبح به بهانه يك كار اداري رفتم اتاقش و بهش سلام كردم اونم خيلي عادي جواب سلام منوداد نمي دونستم عكسها رو ديده يا نه منم سئوال نكردم يعني نمي شد سئوال كنم . چند روز گذشت و هيچ حرفي از اون عكسها نزد منم موضوع رو فراموش كردم تا اينكه نزديكهاي ظهر دوباره بهم زنگ و گفت كه درباره يه موضوعي مي خواد مقاله تهيه مي كنه و از من خواهش كرد كه تو اينترنت براش بگردم و پيدا كنم . منم سريع ده دوازده تا مقاله پيدا كردم مرتبشون كردم و بهش دادم خيلي از من تشكر كرد . كم كم بهش نزديك شدم و روز به روز بيشتر باهم حرف مي زديم . روزي سه چهار بار مي رفتم تو اتاقش يا بهش تلفن مي كردم و باهاش حرف ميزدم . خيلي دلم مي خواست بدونم چرا از شوهرش جدا شده ولي مي ترسيدم بپرسم. مدتها گذشت تا اينكه يك روز يكي از بچه ها اداره اومد بهم گفتم كه كيوان همه مي دونن تو با اين خانم رابطه داري و مي بينن كه هر روز چند بار مي ري پيشش منم خودم رو زدم به اون راه و گفتم من با هيچكس رابطه اي ندارم . بعد از اينكه فهميدم همه چيز رو مي دونه بهش گفتم ببين من فقط با اين خانم حرف مي زنم همين . بعضي وقتا كه دلم مي گيره زنگ مي زنم باهاش صحبت مي كنم . گفت مي خوام يه چيزي بهت بگم ولي قول بده به كسي نگي منم گفتم باشه نمي گم . گفت اين خانم وقتي اومد تو اين اداره متاهل بود ولي با يكي از كارمندهاي اينجا رابطه نامشروع داشته وقتي هم كه شوهرش فهميد اونو طلاق داد . بعد از طلاقش هم چند بار گفتن كه با مردها رابطه داره . من كه اصلا حرفهاش رو باور نمي كردم بهش گفتم اينها همش دروغه اون خانم خيلي پاك و محجوب هست و اينها همش شايعه هست . من نمي دونم چرا از شوهرش طلاق گرفته ولي مي دونم كه اينكاره نيست . گفت تو خيلي ساده هستي و همه چيز رو با چشم خودت مي بيني بعدش گفت اصلا يه چيزي خودت يه روز كه اينجا خلوت شد برو تو اتاقش و در رو قفل كنم ببين اون چيكار مي كنه . آن شب تا نصفه هاي شب همش به اين فكر مي كردم كه آيا اون واقعا .... روز بعد تصميم گرفته بودم كه بهش تلفن كنم و همه چيز رو بهش بگم . اول صبح بهش تلفن كردم و گفتم مي خوام درباره يه موضوع مهمي باهات صحبت كنم گفت خوب بگو گفتم تلفني نميشه وقتي اداره خلوت شد و رئيس رفته تو اداره نبود مي يام اتاقت و بهت مي گم گفت باشه . نزديكهاي ظهر بود بهم زنگ و گفت رئيس نيست مي توني بياي منم سريع بلند شدم رفتم تو اتاقش و در رو قفل كردم . بهم گفت چرا در رو قفل كردي ؟ گفتم نمي خوام وسط حرفها كسي بياد داخل . تو چرا از شوهرت جدا شدي ؟ گفت همينو مي خواستي بپرسي از صبح تا حالا دلم هزار راه رفت گفتم آره همينو مي خواستم بپرسم . گفت شوهرم معتاد بود و هر كاري كردم ترك نمي كرد . گفتم تو خواستي ازش جدا بشي يا اون خواست گفت نه من خواستم . وسط حرفهاش بلند شدم و رفتم روي ميز پيشش نشستم دستم رو گذاشتم روي سرش و آروم صورتش رو بوسيدم يه دفعه دلم ريخت ولي اون هيچ عكس العملي نشون نداد . منم پر رو شدم و دوباره بوسش كردم . خودش رو عقب كشيد و گفت خوب ديگه بلند شو برو الان همه مي فهمن تو اينجا هستي گفتم خوب بفهمن . بلند شد در رو باز كرد منم مجبور شدم برم بيرون . تا نصفه هاي شب خوابم نمي برد و همش به صحنه امروز فكر مي كردم با خودم گفتم كه واقعا اينكاره نيست چجوري منو راه داد تو اتاقش اجازه داد كه در رو قفل كنم . روز بعد دوباره بهش تلفن كردم و گفتم ميشه امروز هم بيام اتاقت ؟ گفت براي چي ؟ گفتم همين جوري بشينيم باهم حرف بزنيم گفت باشه اگه خلوت شد بهت زنگ مي زنم . دو ساعت بعدش زنگ زد و گفت رئيس نيست مي توني بياي اينجا منم از خدا خواسته دويدم رفتم اتاقش و در رو قفل كردم . مستقيم رفتم پشت ميزش بوسش كردم و بهش سلام كردم . بهم گفت خيلي شجاع شدي روز اول خجالت مي كشيدي سلام كني ولي حالا ... منم تودلم گفتم كجاشو ديدي . آروم دست كردم مقنعه اش رو كشيدم گفت چيكار مي كني ديووونه گفتم هيچي مي خوام موهات رو ببينم . موهاي طلايي و گردن بلوري سفيدي داشت زير گردنش رو نيگا كردم سينه اش مثل پنجه آفتاب سفيد بود . بهم گفت خوب ديدي حالا مقعنه ام رو بده گفتم نمي دم . صورتم رو بردم جلو و لبهاش رو بوس كردم . دستام رو گذاشتم دور كمرش و محكم بغلش كردم بهش گفتم دوستت دارم . گفت ديووونه مي دوني اگه كسي بفهمه چي ميشه ؟ گفتم نترس هيچكس نمي فهمه . لبام رو گذاشتم رو لباش و محكم مك زدم . بعد از چند لحظه اونم شروع كردم مك زدن . مثل تشنه ها لبام رو مك مي زد . دست كردم دكمه هاي مانتوش رو باز مي كردم و لباش رو مك مي زدم . مانتوش رو در آوردم . واي چي داشتم مي ديدم ... بدنش مثل لامپ مهتابي سفيد بود يه كرست و شورت فيروزه اي پوشيده بود داشتم ديوونه مي شدم . كيرم داشت شلوارم رو سوراخ مي كرد دست گذاشتم رو شورتش از رو شورت كسش رو مي ماليدم لباش رو مي خوردم . گفت خوب واستا منم در لباسات رو در بيارم كمكش كردم و سه سوت لباسام رو در آوردم .كير شق شده ام رو از رو شورت ديد گفت اوووه چقد بهش فشار اومده . گفتم مي شه يه خورده بخوري ؟ گفت چيو بخورم ؟ بهش گفتم كيرم .... اون گفت نهههه خوشم نمي ياد يه خورده كه اصرار كردم قبول كرد . يه جوري مي خورد انگار صد ساله كارش همينه . دقيقا حركاتش مثل فيلمها بود . اول همشو مي كرد تو دهنش بعد تند تند عقب و جلو مي كرد يا زيرش رو زبون مي كشيد . ديگه مطمئن شده بودم كه من در موردش اشتباه مي كردم . بهش گفتم رو ميز دولا شو مي خوام بكنم . روي ميز خوابيد طوري كه پاهاش رو زمين بود من رفتم عقب اول يه خورده با دست ماليدم كيرم رو گذاشتم لاي پاش و ماليدم به كسش . آه و ناله ش بلند شده بود گفت زود باش بكن تو زود باش ديگه ... منم كيرم رو محكم فشار دادم تو كسش يه دفعه داد زد آه آه من دستم رو گذاشته بودم رو كونش و عقب و جلو مي كردم . كيرم رو كشيدم بيرون دوباره محكم فشار دادم داخل و شروع كردم به تملبه زدن . بعد بهش گفتم بكنم تو كونت ؟ گفت نه اصلا خوشم نمي ياد اگه اينكار رو بكني ديگه اصلا باهات حرف نمي زنم . منم همينجوري تو كسش عقب و جلو مي كردم يه دفعه كيرم رو تا ته كردم تو كسش و روش خوابيدم آبم رو تا ته ريختم تو كسش يه خورده از پشت سينه هاش رو گرفتم ماليدم و بلند شدم . دوباره لباش رو بوسيدم بهش گفتم نمي ترسي حامله بشي ؟ گفت نه بابا مطمئن باش نمي شم . بعد از اون هم چند بار رفتم اتاقش و باهم حال كرديم كه دفعه بعد براتون تعريف مي كنم

سكس با خواهر زن

من یه خواهر زن داشتم که 7سال از زنم کوچکتر بود 18ساله بود.همیشه از طرز نگاه کردنش حدس میزدم که ازمن بدش نمیاد .چندبار که شب خونمون مونده بود نصفه شب میرفتم سراغش وسینه هاش و میمالیدم سینه هاش خیلی خوش فرم وسفت بود ودستمو میکردم توشرتش .همیشه کسش خیس بود بعضی وقتها هم کیرمو میمالیدم به کسش اونم مثلا خودشو میزد به خواب .ولی از ترس اینکه زنم بیدار نشه زود بیخیال میشدم ویه جلق میزدم خودمو خلاص میکردم .تااینکه دوسال پیش یه شب مهممونی بودیم حال پسرم 1سالش بود بهم خورد بازنم وخواهرزنم بردیمش بیمارستان .گفتند باید بستری بشه ساعت 1نصفه شب بود قرارشد زنم پیش بچه بمونه منم خواهرزنمو برسونم خونه خودشون فرداش بیاد پیش خواهرش .از بیمارستان که اومدیم بیرون گفتم خونتون دوره حالاهم که فردا بایدبیای بذار بریم خونه ما شب اونجا باش من برمیگردم بیمارستان .اونم قبول کرد .بردمش خونه خودمون وبه بهانه بیمارستان زدم بیرون . بعداز نیم ساعت که مطمئن شدم خوابیده برگشتم خونه ماهواره روروشن کردم وکانالهای سکسی رو نگاه میکردم کیرم بد جوری سیخ شده بود وکلی دلش رو صابون زده بود واسه خواهرزنه . اونم فکر کنم که متوجه اومدن وفیلم نگاه کردن من شده بود ولی خودشو توی اتاق بچه به خواب زده بود .دیگه نمیتونستم تحمل کنم یواش رفتم تواتاق خواب دیدم یه شلوار وبلوز خانمم روپوشیده وطاقباز خوابیده .رفتم سراغش اول خوب سینه هاشواز روی لباس مالیدم بعد لباسشوزدم بالا سوتینشو زدم کنار وسینه های لختشو مالیدم خیلی حال میداد اونم خودشو به خواب زده بود وهیچ حرکتی نمیکرد ولی معلوم بود حال میکنه شروع کردم به خوردن سینه هاش وبوسیدنش خیلی سینه هاش خوشمزه بود داشتم دیوونه میشدم کیرمو از روی شلوار میمالیدم به کسش .شلوارشو وشرتشو باهم کشیدم پایین وای چه کس وکونی اولش یه ذره مقاومت میکرد ولی بعدش شل شد .کیرمرمو میمالیدم به کس خیسش کلی حال داد هم خیس وهم نرم و هم گرم بود .بعداز مالیدن یهو ترسیدم پردشو بزنم اونم هی پاهاشو میچسبوند به هم .برش گردوندم وکیر سیخ شدمو گذاشتم رو سوراخ کونش وای چه کونی بود بعداز یه ذره درمالی یواش یواش کیرمو کردم تو کونش یه جبغ کوچیکی کشید ولی با اینکه معلوم بود درد داره خودشو زد به خواب وهیچ حرکتی نمیکرد .جاتون خالی کلی تلمبه زدم تو کونش اونم به نفس نفس افتاده بود بعد یه تکونی خورد یه آه طولانی کشید که معلوم بود ارضا شده منم بافشار تمام آبمو خالی کردم تو کونش وهمونجوری تا چند دقیقه روش خوابیدم .نمیدونید چه حالی داد کردن کون خواهر زن ایشالله نصیبتون بشه واقعا راست میگن خواهرزن مثل نون زیر کباب میمونه چون به همون اندازه خوشمزس .کردن کونش خیلی خوب بود خواهرش از عقب نمیده میگه خیلی درد داره منم اصرار نمیکنم . نمیدونه خواهرش رو از کون کردم چه حالی کرده . بگذریم از روش بلند شدم رفتم دستشویی وقتی برگشتم دیدم در اتاق رو قفل کرده .ترسیدم گفتم نکنه فردا همه چیو بگه کلی التماسش کردم تا درو باز کرد .بغلش کردم ازش معذرتخوالهی کردم وازش قول گرفتم به هیچکس هیچی نگه اونم قول داد نگه ونگفت .وقتی ازش پرسیدم چرا درو قفل کردی .گفت هم خجالت میکشیدم وهم ترسیدم بازم بیای سراغم وپردمو بزنی بوسش کردمو اونم منو بوس کرد گفتم من میرم بیمارستان توهم بگیر بخواب رفتم بیرون بعد که خونه رو از بیرون نگاه کردم دیدم نشسته پای ماهواره وداره تند تند کانال عوض میکنه معلوم بود دنبال فیلم سکسی میگرده .منم برگشتم بیمارستان .بعداز اون ماجرا هنوزم نگاهاش همون جوریه وبااینکه جلوی من روسری سرش میکنه ولی معلومه هنوزم میخواره ولی دیگه موقعیت جور نشد بکنمش .میبینمش کیرم سیخ میشه .

مقدمه

با سلام خدمت شما دوستان عزيز
اگر دولت محترم ايران اجازه دهد من ميخوام در اين وبلاگ براي شما دوستان داستان هاي سكسي ايراني و اگر شد خارجي بگذارم تا شما دوستان از خواندن آنها لذت كافي را ببريد
با تشكر مديريت وبلاگ